متن تصنیف چی بگم بانو مرضیه
متن تصنیف چی بگم بانو مرضیه
ترانه ای که در آواز "اصفهان" آغاز می شه و به "چهارگاه" می رسه و در همون چهارگاه هم تموم می شه.
آواز اصفهان شاید برای بیان احساسات عاشقانه مناسب ترین دستگاه(آواز) ایرانی باشه،همراه با سوز و گداز و استیصال و یا اعتراضی که بیشتر زمزمه هایی از جنس گلایه ست و نه فریاد
{چی بگم وقتی که این دیوونه دل بونه می گیره؟تو رو می خواد،چی بگم؟!}
این دلِ خون شده چه کنه؟به این سوال محبوب باید پاسخ بده
{چی بگم وقتی که این خون شده از دستِ تو هر شب تا سحر فکر تو و ذکر تو سودای تو داره؟تو رو می خواد... چی بگم؟!}
گویا همه گره ها به دست یار، باز می شه و چه استیصالیست دراین ابیات..در این گویش و دراین آهنگ نشسته بر روی این قسمت ازاشعار.
محکم واستوار تصمیم می گیری که ازلطافت کلامت کم کنی و به دل خویش، ستم های محبوب رو یادآور می شی،اما باز به "چه کنم؟ چه کنم؟" می رسی
{صبح تا شب پشتِ گوشش،قصه جور و ستم و ظلم تو می گم
قصه آخر نرسیده،تو رو می خواد..چی بگم؟!}
و از این هم جلوتر می ری و به التماس می رسی
{تو رو می خواد، تو رو می خواد، تو رو می خواد،چی بگم؟!}
حتی وقتی از درآمد اصفهان به اوج می رسی،باز فریادی نمی کشی که نشانه ای جز تمنایی عاشقانه داشته باشه
{یک شب از بس،سخن عشق تو گفت،بیرون آوردمش از سینه گذاشتم زیر پام....}
اینجا اوج خستگی ست،اما باز هم التماس!
{زیرِ پام زمزمه نام تو می کرد و بهم گفت،تو رو می خواد..... چی بگم؟!}
هر تلاشی،هر خواهشی،هر تمنایی،وقتی بی پاسخ بمونه انسان رو منفعل می کنه،بلاخره صبورترین انسانها هم خسته می شن واعتراض می کنن و چه دستگاهی جز "چهارگاه" می تونه این شماتت کردنِ یار رو جلوه گر باشه؛یارِ بی وفایی که همه این خونِ دل کشیدن ها از دست اوست
{تو که این فتنه به پا کردی و این دیوونه دل رو اسیر درد و بلا......}
و خسته و شاکی و معترض
{می شه با من تو بگی با دل من،من چی بگم؟!}
حالا سخنی که قبلا با تمنا، و نرم گفته شده رو معترضانه و با یادآوری دوباره ی اینکه مسبب همه ی اینها تویی، تکرار می کنی
{ یک شب از بس سخن عشق تو گفت...........تو که این فتنه به پا کردی و این.......}
اما متاسفانه پایان این شعر،این آهنگ، چیزی جز فراق نیست
{می شه با من،تو بگی با دل من،من چی بگم؟!}
چی بگم وقتی این دیوونه دل بونه می گیره
تورو می خواد، تو رو می خواد، چی بگم؟!
چی بگم وقتی این دیوونه دل بونه می گیره
تورو می خواد، تو رو می خواد، چی بگم؟!
چی بگم وقتی که سر می زنه بر دیوار سینه
تورو می خواد، تو رو می خواد، چی بگم؟!
چی بگم،وقتی که این خون شده از دست تو،
هر شب تا سحر فکر تو و، ذکر تو، سودای تو داره
تو رو می خواد، تو رو می خواد، چی بگم؟!
صبح تا شب پشت گوشش، قصه جور و ستم و ظلم تو می گم
قصه آخر نرسیده تو رو می خواد، تو رو می خواد، تو رو می خواد چی بگم؟!
یک شب از بس سخن عشق تو گفت،
بیرون آوردمش از سینه، گذاشتم زیر پام
زیر پام زمزمه نام تو می کرد و بهم گفت:
تو رو می خواد، تو رو می خواد، تو رو می خواد چی بگم؟!
تو که این فتنه به پا کردی و این دیوونه دل رو اسیر درد و بلا
می شه با من ، تو بگی با دل من، من چی بگم؟!
یک شب از بس، سخن عشق تو گفت،
بیرون آوردمش از سینه، گذاشتم زیر پام
تو که این فتنه به پا کردی و این دیوونه دل رو اسیر درد و بلا
میشه با من ، تو بگی با دل من، من چی بگم؟!
میشه با من ، تو بگی با دل من، من چی بگم؟!