متن آلبوم سفر عسرت شهرام ناظری
متن آلبوم
سفر عسرت
شهرام ناظری
سفر عسرت
موج ها خوابیده اند آرام و رام
طبل توفان از نوا افتاده است
چشمه های شعله ور خشکیده اند
آب ها از آسیا افتاده است
روایت
در مزار آباد شهر بی تپش
در مزار آباد شهر بی تپش
وای جغدی هم نمی اید به گوش
دردمندان ، دردمندان بی خروش و بی فغان
خشمناکان بی فغان و بی خروش
آبها از آسیا افتاده است
آبها از آسیا افتاده است
دارها برچیده خونها شسته اند
دارها برچیده خون ها شسته اند ، خون ها شسته اند
جای رنج و خشم و عصیان بوته ها
پشکبنهای پلیدی رسته اند
خانه خالی بود و خوان بی آب و نان
و آنچه بود ، آش دهن سوزی نبود
نغمه نیستم که بخوانی
قصه نیستم که بگویی
من درد مشترکم
مرا فریاد کن!
من درد مشترکم
مرا فریاد کن!
در این شب ها – درآمد اول
درین شب ها ، درین شب ها
درین شب ها ، درین شب ها
درین شب ها
که گل از برگ و برگ از باد و باد از ابر می ترسد
درین شب ها
که گل از برگ و برگ از باد و باد از ابر می ترسد
درین شب ها
که گل از برگ و برگ از باد و باد از ابر می ترسد
درین شب ها ، درین شب ها
که هر آیینه با تصویر بیگانه ست
و پنهان می کند هر چشمه ای
سرّ و سرودش را
چنین بیدار و دریاوار ، تویی تنها که می خوانی
تویی تنها که می خوانی ، چنین بیدار و دریاوار
تویی تنها که می خوانی ، که می خوانی
چنین بیدار و دریاوار ، تویی تنها که می خوانی
چنین بیدار و دریاوار ، چنین بیدار و دریاوار
تویی تنها که می خوانی
در این شب ها – درآمد دوم
درین شب ها ، درین شب ها
درین شب ها ، درین شب ها
درین شب ها
که گل از برگ و برگ از باد و باد از ابر می ترسد
درین شب ها
که گل از برگ و برگ از باد و باد از ابر می ترسد
درین شب ها
که گل از برگ و برگ از باد و باد از ابر می ترسد
درین شب ها ، درین شب ها
که هر آیینه با تصویر بیگانه ست
و پنهان می کند هر چشمه ای
سرّ و سرودش را
چنین بیدار و دریاوار ، تویی تنها که می خوانی
تویی تنها که می خوانی ، چنین بیدار و دریاوار
تویی تنها که می خوانی ، که می خوانی
چنین بیدار و دریاوار ، تویی تنها که می خوانی
چنین بیدار و دریاوار ، چنین بیدار و دریاوار
تویی تنها که می خوانی
در این شب ها – چکاوک
تویی تنها که می خوانی
تویی تنها که می خوانی ، که می خوانی ، که می خوانی
رثای ِ قتل ِ عام و خون ِ پامال ِ تبار ِ آن شهیدان را
تویی تنها که می فهمی
تویی تنها که می فهمی ، تویی تنها که می فهمی ، که می فهمی ، که می فهمی
زبان و رمز ِ آواز ِ چگور ِ نا امیدان را
زبان و رمز ِ آواز ِ چگور ِ نا امیدان را
چنین بیدار و دریاوار ، تویی تنها که می خوانی
تویی تنها که می خوانی ، چنین بیدار و دریاوار
تویی تنها که می خوانی ، که می خوانی
تویی تنها که می فهمی
زبان و رمز ِ آواز ِ چگور ِ نا امیدان را
تویی تنها که می فهمی
زبان و رمز ِ آواز ِ چگور ِ نا امیدان را
در این شب ها – بیداد
بر آن شاخ بلند ، ای نغمه ساز باغِ بی برگی !
بر آن شاخ بلند ، ای نغمه ساز باغِ بی برگی !
بمان ، بمان تا بشنوند از شور آوازت
درختانی که اینک در جوانه های خُرد ِ باغ
در خوابند ، در خوابند ، در خوابند
بمان ، بمان تا دشت های روشن آیینه ها،
گل های جوباران
تمام نفرت و نفرین این ایام غارت را
ز ِ آواز تو دریابند
ز ِ آواز تو دریابند
در این شب ها – فرود
تو غمگین تر سرودِ ، تو غمگین تر سرودِ حسرت و چاووش این ایام
تو غمگین تر سرودِ حسرت و چاووش این ایام
تو ، بارانی ترین ابری که می گرید
تو ، بارانی ترین ابری که می گرید
به باغ مزدک و زرتشت
تو ، عصیانی ترین خشمی که می جوشد ، زِ جام و ساغر خیام
تو ، عصیانی ترین خشمی که می جوشد ، زِ جام و ساغر خیام
در این شب ها – فرود
درین شبها
که گل از برگ و برگ از باد و ابر از خویش می ترسد
وَ پنهان می کند هر چشمه ای
سرّ و سرودش را
در این آقاق ظلمانی
در این آقاق ظلمانی
چنین بیدار و دریا وار
تویی تنها که می خوانی
تویی تنها که می خوانی
چنین بیدار و دریا وار ، چنین بیدار و دریا وار
تویی تنها که می خوانی ، که می خوانی
تویی تنها که می خوانی
غروب
با این غروب از غم سبز چمن بگو
با این غروب از غم سبز چمن بگو
اندوه سبزه های پریشان به من بگو
اندیشه های سوختهﻯ ارغوان ببین
رمز خیال سوختگان بی سخن بگو
شوق جوانه رفت ، شوق جوانه رفت زِ یاد درخت پیر
ای باد نوبهار ، ای باد نوبهار زِ عهد کهن بگو
از ساقیان بزم طربخانهﻯ صبوح
از ساقیان بزم طربخانهﻯ صبوح
با خامُشان غمزده ی انجمن بگو
زان مژده گو که صد گل سوری به سینه داشت
وین موج خون ، وین موج خون که می زندش در دهن بگو
سرو شکسته نقش دل ما بر آب زد
سرو شکسته نقش دل ما بر آب زد
این ماجرا به اینه ی دل شکن بگو
آن آب رفته باز نیاید به جوی خشک
با چشم تر ز تشنگی یاسمن بگو
آن سرخ و سبز سایه بنفش و کبود شد
سرو سیاه من زِ غروب چمن بگو
زِ غروب چمن بگو
زِ غروب چمن بگو