متن آلبوم چاووش ۴شهرام ناظری
متن آلبوم
چاووش ۴
شهرام ناظری
مرا عاشق
مرا عاشق چنان باید که هر باری که برخیزد
قیامت های پرآتش ز هر سویی برانگیزد
دلی خواهیم چون دوزخ که دوزخ را فروسوزد
دو صد دریا بشوراند ز موج بحر نگریزد
چو شیری سوی جنگ آید دل او چون نهنگ آید
بجز خود هیچ نگذارد و با خود نیز بستیزد
ساز و آواز
چند این شب و خاموشی ؟ وقت است که برخیزم
وین آتش خندان را با صبح برانگیزم
صد دشت شقایق چشم در خون دلم دارد
تا خود به کجا آخر با خک در آمیزم
چون کوه نشستم من با تاب و تب پنهان
صد زلزله برخیزد آنگاه که برخیزم
برخیزم و بگشایم بند از دل پر آتش
وین سیل گدازان را از سینه فرو ریزم
شب گرچه غم افزاید خورشید از او زاید
چون راحت دل خواهماز درد چه پرهیزم
ای پدر
ای پدر سوگ ِ تو، ماتم آزادیست
سرنگون زین ماتم، پرچم آزادیست
دریغ دریغ دریغ، از این پدر دریغ
آن سحر تا سر زد، شب شد و روز آمد
مِهر ِ روشن جانش، تیرگی سوز آمد
دریغ دریغ دریغ، از آن سحر دریغ
سحری اختر ِ ما، مِهر ِ صفاپرور ما
در شب ِ دل ریشان
ای تو به این داور ما، بی تو رود بر سر ِ ما
رای ِ بداندیشان
ماه مِهی، سرو ِ سِهی، شد سفری از بر ِ ما
سایه کشید از سر ِ ما، از غم بدکیشان
دریغ دریغ دریغ، از این سفر دریغ
ای فُـتاده، در چاهِ خود، تو ماه ِ نّخشِب ِ ما
کِی تابد، بی رویت، ستاره در شب ما
چون غریبی، غرق ماتم، چه غمگین می گذرد
در سوگت، روز ما، چه سنگین می گذرد
شبی سحر شد، شبی دگر شد
شبی سحر شد، شبی دگر شد
تا شود این شب سپری، لاله باغ سحری
چهره بیاراید
فتنه دور ِ قمری، همچو شب آید سفری
مهر ظفر زاید
مهر ظفر، بار دگر، سر چو کُـنـد جلوه گری
نقش غم بی پدری، پیش نظر آید
دریغ دریغ دریغ، از آن پدر دریغ
دریغ دریغ دریغ، از آن پدر دریغ
ای برادر
دیده بگشا ای برادر. تیرگیها را مپرور.
انکه از دامش رهیدی. برنهاده دام دیگر.
دشمنت کین افریده.کینه از دین افریده.
او که از هر در بتازد. بر مه واختر بتازد.
چون تو را اشفته بیند. برتو اسانتر بتازد.
ای برادر ای برادر دام دشمن را مگستر.
ای برادر ای برادر دام دشمن را مگستر.
فتنه از بیگانه زاید. کار ما از ما گشاید.
تا به مهر هم نجوشیم. جام پیروزی ننوشیم.
ای حریفان
ای حریفان ما نه زین دستیم دستی برنهید
بادهمان خوشتر دهید و نقلمان خوشتر نهید
بام ما دیگر زنید و شام ما دیگر پزید
نام ما دیگر کنید و دام ما دیگر نهید
هر کسی را جام او با جان او یکسان کنید
هر کسی را نقل او با عقل او همبر نهید
مجلس آزادگان را از گرانان چاره نیست
هین که آمد خام دیگر دیگ دیگر برنهید
خنجر نو بر سر بهرام ناچخ زن زنید
زخمهٔ نو بر کف ناهید خنیاگر نهید
هین که عالم سر به سر طوفان نااهلان گرفت
رخ سوی عصمت سرای نوح پیغمبر نهید
ور درین مجلس شما عاشقتر از شمع و میاید
پس چو شمع و می قدم در آب و آتش در نهید
می قبای آتشین دارد شما در بر کشید
شمع تاج آتشین دارد شما بر سر نهید
ای ایران
ای ایران
ای آذر ایزد نشان
ای قله آتشفشان
کاین توزان از تاب دل
بر اهرمن آتش فشان
نیرنگ بدکاران بیداد خونخواران
در تو هنگامه ها انگیخت
آتش و خون بهم آمیخت
در خاک ترا لاله پوش
خون به دلها در آمد بجوش
شد ز بیداد اهریمنی
ناله در نای مردم خروش
ای به خون خفتگان شهید
جانسپاران راه امید
پاسداران آزادگی
مژده بخشان صبح سپید
ای شهیدان راه وطن
درود درود درود بیکران
هر زمان ز ما نثار خاکتان به جان پاکتان
که نامه جهان به پاس یادتان
به رنگ خون نوشت به افتخار
خجسته نامتان ستوده کامتان
هر کجا هر زمان