متن تصانیف ساقی نامه و صوفی نامه ۲ (نسیم صبحگاهی) شهرام ناظری
متن تصانیف ساقی نامه و صوفی نامه ۲
(نسیم صبحگاهی) شهرام ناظری
آواز پریشان دماغیم
پریشان دماغیم ساقی کجاست
شراب ز شب مانده باقی کجاست
دماغم ز می خانه بویی شنید
حذر کن که دیوانه هویی شنید
تصنیف خراباتیان
الهی به جان خراباتیان
کز این تهمت هستییم وارهان
به خم خانه وحدتم راه ده
دل زنده و جان اگاه ده
خدا را ز می خانه گر اگهی
به مخور بیجاره بنما رهی
که از کثرت خلق تنگ امدم
به هر سو شدم سر به سنگ امدم
آواز ( گشایش – داد )
بیا ساقیا می به گردش درار
که دل گیرم از گردش روزگار
می ده که جون ریزییش در سبو
بر ارد سبو از دل اواز نوح
به می خانه ای و صفا را ببین
مبین خویش را و خدا را ببین
می کو مرا وا رهاند ز من
از این و از ان و ز ما و ز من
از ان می که چون شیشه بر لب زند
لب شیشه تبخال از تب زند
تو در حلقه می پرستان درا
که چیزی نبینی به غیر از خدا
بده ساقیا می که تا دم زنیم
قلم بر سر هر دو عالم زنیم
سبک باش و رطل گرانم بده
وگر فاش نتوان نهانم بده
که در اتش است این دل روشنم
همانی که ابی بر اتش زنم
ز من بشنو ای پیر اموزگار
مکن تکیه بر گردش روزگار
که این منزل درد و جای غم است
در این دامگه شادمانی کم است
آواز ( وصیت نامه )
من از انم که گردم به مستی هلاک
به ایین مستان برینم به خاک
به تابوتی از چوب تاکم کنید
به راه خرابات خاکم کنید
مریزید بر گور من جز شراب
میارید در ماتمم جز رباب
ولیکن به شرطی که در مرگ من
ننالد بجز مطرب و چنگ زن
ترجیع بند
بزن هر قدم خواهیم پا به سر
که سر مست از سحر ندارد خبر
چه اب از اتش به جان افکند
اگر پیر نوشد جوان افکند
از این دین به دنیا فروشان مباش
بجز بنده باده نوشان مباش
قلم بشکن و دور افکن سبب
بسوزان کتاب و بشویان قلم
بس الوده ام اتش می کجاست
پر اسوده ام ناله نی کجاست
به پیمانه پاک از پلیدم کنید
همه دانش و داد دیدم کنید
به من عشوه ای چشم ساقی فروز
که دین و دل و عقل را جمله سوز
سر فتنه دارد دگر روزگار
من و مستی و فتنه چشم یار
چه بندی دلم در سه پندی ساری
که چون بگذرد باز ماند به جای
در ان بستن دل به دیوانه گیست
به دو اشنایی ز بیگانگیست
در این دار شش در نیابی تو کام
مجال مجال و مقام مقام
برو طی کن این هفت طومار را
قلم در کش این هفت پرگار را