متن تصنیف افتخار آفاق

محمدرضاشجريان

افتخار همه آفاقي و ، منظور مني ، تو منظور مني
شمع جمع همه عشاق و ، به هر انجمني ، به هر انجمني
به سر زلف پريشان تو ، دلهاي پريش
همه خو کرده چو عارف به پريشان وطني ، پريشان وطني
ز چه رو شيشه دل ميشکني تيشه بر ريشه جان از چه زني
سيم اندام و ولي سنگ دلي سست پيماني و پيمان شکني،تو پيمان شکني
اگر درد من به درمان رسد چه مي شه ؟
شب هجر اگر به پايان رسد چه مي شه ؟
اگر بار دل به منزل رسد چه گردد؟
سر من اگر به سامان رسد چه مي شه؟
سر من اگر به سامان رسد چه مي شه؟
زغمت خون مي گريم بنگر چون مي گريم
ز مژه دل مي ريزد ز جگر خون مي آيد
ز جگر خون مي آيد
افتخار دل و جان مي آيد
افتخار دل و جان مي آيد

يار بي پرده عيان مي آيد
يار بي پرده عيان مي آيد

شود كه به چهره زرد من نظري براي خدا كني
كه اگر كني همه درد من به يكي نظاره دوا كني
تو شهي و كشور جان تورا تو مهي و جان جهان تو را
ز ره كرم چه زيان تو را كه نظر به حال گدا كني
تو كمان كشيده و در كمين كه زني به تيرم و من غمين
همه غمم بود از همين كه خدا نكرده خطا كني