امشب همه غم‌های عالم را خبر کن !

بنشین و با من گریه سر کن، گریه سر کن !

ای میهن، ای انبوه اندوهان دیرین !

ای چون دل من، ای خموش گریه آگین !

در پرده های اشک پنهان، کرده بالین !

ای میهن، ای داد !

از آشیانت بوی خون می‌آورد باد !

بربال سرخ کشکرت پیغام شومی است !

آنجا چه آمد بر سر آن سرو آزاد ؟

ای میهن، ای غم !

چنگ هزار آوای باران‌های ماتم !

در سایه افکند کدامین ناربن ریخت

خون از گلوی مرغ عاشق ؟

مرغی که می خواند

مرغی که می خواست

پرواز باشد …

ای میهن، ای پیر

بالنده‌ی افتاده، آزاد زمین‌گیر !

خون می چکد اینجا هنوز از زخم دیرین تبرها .

ای میهن ! در اینجا سینه‌ی من چون تو زخمی است ...

در اینجا، دمادم دارکوبی بر درخت پیر می کوبد ،

دمادم، دمادم